عشق پنهانی 🐞🐾(پارت 1)
این همون داستان کشف هویت هستش اما اسمش رو عوض کردم😀
امیدوارم خوشتون بیاد 😊
نظر نشه فراموش😇
از زبون لیدی باگ :
از ساختمون پریدم توی بالکن اتاقم به محض اینکه که فرود اومدم آخرین خال گوشوارم هم چشمک زد
علامت مرینت💓 علامت تیکی❤
💓-تیکیمن واقعا متاسفم که آنقدر طولش دادم
❤- نه مرینت ایرادی نداره مهم اینه که ما پیروز شدیم ....... حالا یه چیزی میدی من بخورم ؟ خیلی گشنمه😳
💓- آخ ببخشید اصلا حواسم نبود...
..................بعد از خوردن بیسکوییت تیکی رفتم روی تختم دراز کشیدم
💓-هیییییی
❤ چی شده مرینت؟
💓تیکی من واقعا نگرانم .... حالا که استاد فو نیست نمیتونم از کسی کمک بگیرم و اینکه شرور های هاکماث دارن همینطور قویتر میشن ، کت ازم جواب میخواد و من نمیتونم به هیچکدوم از سوالاش جواب بدم............. واقعا نمیدونم باید چیکار کنم
دستم رو روی صورتم گذاشتم و چرخی روی تخت زدم دست ام رو برداشتم و چشم ام رو باز کردم و به عکس های آدرین خیره شدم
تیکی اومد جلوی صورتم و بغلم کرد
❤ همه چی درست میشه مرینت فقط به قلبت گوش بده ..... تازه تو میتونی با کت در این باره صحبت کنی.... درسته ؟
💓البته تا وقتی که مسخره بازی در نیاره 😂😂
از تیکی تشکر کردم اون راست میگفت میتونستم از کت کمک بگیرم 😊
مرینتتتتتتتتتتتت بیا شامممممم
اون صدای مامانم بود نه ؟
💓اومدمممم
از زبان ادرین
......................
ادامه در پارت های بعدی
3 تا نظر میخوام تا پارت بعدی رو بدم😊😊
خیلیم اندازست
فعلا بایییی❤🙄