این همون داستان کشف هویت هستش اما اسمش رو عوض کردم😀

امیدوارم خوشتون بیاد 😊

نظر نشه فراموش😇

از زبون لیدی باگ :

از ساختمون پریدم توی بالکن اتاقم  به محض اینکه که فرود اومدم آخرین خال گوشوارم هم چشمک زد 

علامت مرینت💓 علامت تیکی❤

💓-تیکیمن واقعا متاسفم که آنقدر طولش  دادم 

❤- نه مرینت  ایرادی نداره  مهم اینه که ما پیروز شدیم ....... حالا یه چیزی میدی من بخورم ؟ خیلی گشنمه😳

💓- آخ ببخشید اصلا حواسم نبود... 

..................بعد از خوردن بیسکوییت تیکی رفتم روی تختم دراز کشیدم

💓-هیییییی

❤ چی شده مرینت؟ 

💓تیکی من واقعا نگرانم .... حالا که استاد فو نیست نمیتونم از کسی کمک بگیرم و اینکه شرور های هاکماث دارن همینطور قویتر میشن ، کت ازم جواب میخواد و من نمیتونم به هیچ‌کدوم از سوالاش جواب بدم............. واقعا نمیدونم باید چیکار کنم

دستم رو روی صورتم گذاشتم و چرخی روی تخت زدم دست ام رو برداشتم و چشم ام رو باز کردم و به عکس های آدرین خیره شدم

تیکی اومد جلوی صورتم و بغلم کرد

❤ همه چی درست میشه مرینت فقط به قلبت گوش بده ..... تازه تو میتونی با کت در این باره صحبت کنی.... درسته ؟

💓البته تا وقتی که مسخره بازی در نیاره 😂😂

از تیکی تشکر کردم اون راست میگفت میتونستم از کت کمک بگیرم 😊

مرینتتتتتتتتتتتت بیا شامممممم 

اون صدای مامانم بود نه ؟ 

💓اومدمممم 


از زبان ادرین 

......................


 

ادامه در پارت های بعدی

3 تا نظر میخوام تا پارت بعدی رو بدم😊😊

خیلیم اندازست 

فعلا بایییی❤🙄🌹