عکس با میراکلسی ها
خب برین ادامه مطلب و چند تا سلفی با شخصیت های میراکلس ببینید.
خب برین ادامه مطلب و چند تا سلفی با شخصیت های میراکلس ببینید.
سلام سلام
مودونم فعالیت نداشتم ولی الان یه خبر داغ و دست اول گیر آوردم از فصل چهااااار
من آخرشم یاد نگرفتم که فیلم بذارم. پس بزنید رو این کلمه ی بالا.
تیزر مثل بمب بود همینطور که میبینید
استاد فو برمیگرده (شاید حافظه اش برگشته معلوم نیست....)
و اون چه که از تبدیل معجزه های طاوس و پروانه پیداست هاکموث تونسته گریمور رمز گشایی کنه و شاید تو قسمت های آینده ارتقایی قدرت اون رو هم ببینیم.....
خب تو تیکه دوم پازل کامل تر میشه
و میبینیم که نگهبان قبلی میراکلس باکس برگشته تا باکس رو از مرینت بگیره......
و شاید بخاطر همین موضوع استاد فود برمیگرده و حتی حافظش هم سرجاش میاد(چون اگه مرینت از نگهبان بودن برکنار شه لزومی نمیمونه که استاد فو حافظه اش سرجاش نیاد!)
دوم اینکه احتمال برکناری مرینت با دیدن این تیزر بالا میره چون همونطور که میبینید!!!!!
نگهبان قبلی باکس و کوامی ها رو جمع میکنه!!!!
آموزش گذاشتن ویدیو
میخوام شانا و شینا رو معرفی کنم
تو پست قبلی یادم رفت که اینکار رو بکنم
شانا مغز منه و علامت حرف زدنش اینه ( ) ،(خوشبختم )
شانا یکسری جاها که لازم باشه بعضی از چیز ها رو توضیح میده
شینا : شینا وجدان یا همون وجی منه که فقط پارازیت میندازه و این علامت حرف زدنش اینه 《 》، 《واقعا که من فقط بلدم پارازیت بندازم؟》
گفتم که چی ؟ بدونید که شانا و شینا کین
شینا وجدانه
شانا مغز
منم که آنی هستم و علامت حرف زدنش اینه[ ]
موفق باشید
پارت..3 ..رو ..اوردم
ابن سومین باره که میخوام این پارت رو بنویسم😔😔
خسته شدم
برید ادامه
قبلش شانا ، شینا لطفا ساکت باشید سریع بنویسم تموم بشه (من که یکسری جاها اگه مجبور بشم باید توضیح بدم ولی باشه )
《باور کن خودم خسته شدم تو دو تای قبلی هی پارازیت انداختم این یکی رو حال ندارمممم》
خب مشکل حل شد برید ادامه
پارت 2 داستان عشق پنهانی رو اوردم😀
امید وارم که لذت ببرید
و اینم بگم که من اصلا به خاطر گشادی دیر نذاشتم 😁😁😆😆
واسه پارت بعدی 3 نظر و 4 لا یک میخوام😐
برو ادامه😇
سلااااممم
من پریا هستم
براتون ی داسان آوردم
داستان میراکلسه
اسمشم مبارزانه
یکوچولوشو اینجا میزارم
بقیشو ادامه ی مطلب
آدرین برای بازرسی اوضاع مخفیگاه ها در حال بررسی مخفیانه ی مخفیگاه ها بود تا میتوانست صصورتش را پنهان میکرد به دو دلیل اولا که ممکن بود هر لحظه دار و دسته ی هاکماث او را ردیابی کنند و دوما که اگر کسی از مخفیگاه اورا میشناخت دیگر کارش تمام بود باید سه ساعت به سوالهای آنها جواب میداد همانطور که مشغول گذر لیدی باگ هم او را تحت نظر داشت بعد از یک ماه تازه آدرین را پیدا کرده بود . لیدی باگ همه چیز را در نظر گرفت یویویش را به یکی از درخت ها گیر داد و تاب خورد حین تاب خوردن آدرین را که داشت میگذشت هم گرفت و او را با خودش داخل یکی از کوچه ها برد وقتی وارد کوچه شدند لیدی باگ در همات لحظه تبدیل به خودش شد کوچه ی باریکی بود به دیوار تکیه داد و مخفیانه اطراف را دید زد تا کسی تحت نظر نداشته باشدشان آدرین هم اول شوک زده شد و بعد خودش هم به دیوار چسبید تا کمتر در دید باشد بعد از اینکه مرینت مطمئن شد اوضاع خوب است عینک افتابی اش را برداشت بعد برگشت رو به آدرین و گفت :((واای سلام آدرین حالت خوبه؟)) آدرین که هنوز هم در شوک بود گفت:((آ...آ...آره)) بعد یک نفس عمیق کشید و به خودش آمد و گفت:((خوبم))