سفر عشق ❤⏰پارت 1

Ani · 11:54 1399/11/03

اینم از پارت اول☺

اگه قبلا این داستان رو خوندید یا به هر دلیلی اگه دوست ندارید بقیه پارت هاش رو بزارم حتما بگید که پاکش کنم یا دیگه ادامه ندم 

ممنون😊

هوووم مثل اینکه هنوز اینخنگا خوابن و این یعنی چی؟(وجی:ینی باز می خوای این بدبختارو گوشت مالی بدی)افلین وجی گولم(وجی:)چیه خو من اینارو بیدار نکنم کی بیدار کنه؟مثلا ساعت 7 صبحه ها طبق معمول یک پارچ پر اب کردم ولی اینبار توش ده تا تیکه یخ انداختم تا تو روز اول دانشکاه کلو،الیا و کاگاچشاشون البالو گیلاس نچینه

خدارو شکر که تختامون کنار همه ها

رفتم بالاسر کلویی .اوخی ببین چه خوابی ام میکنه شرط می بندم داره خواب شاهزاده رویا هاشو میبینه که اومده ببرتش و مایه نفس راحت بکشیم

قبل از اینکه پارچو رو سرش خالی کنم دوتا پنبه تو گوشم گذاشتم تا یه وخت خدایی نکرده کر نشم پارچ ابو روش خالی کردم

کلویی:جججججییییییییغغغغغغ

چنان جیغی زد که اون دوتا بدبخت از اتاق زدن بیرون و تادم اشپزخونه فرار کردن

کلویی:ننااامرررددددددچررراااا؟داشتم خواب شاهزاده خوش تیپمو می دیدم نههههه

من:خوبه خودت میگی خواب بود بعدشم کی میاد تورو بگیره ؟پاشو حاضر شو روز اول دانشگاهو به موقع برسیم شاید شاهزادت اونجا باشه .....کاگا و الی اومدن تو اتاق و معلوم بود که تازه موضوعو فهمیدند

گاکامی :خاککککک توسرت با این بیدار کردنت

الیا:بی حیا سکته ناقص زدم

من :اصلا تقصیر منه که شما رو بیدار کردم.د پاشید اماده شید دانشگاه دیر شد

سه تاشون یک لحظه بهم نگاه کردن و در یک صدم ثانیه ناپدید شدن

خب من مرینت دوپن چنگم.در15 سالگی پدر و ماردم رو از دست دادم وتنها توی خونه خودمون زندگی می کردم تا اینکه 1 سال بعد با الیا کاگامی وکلویی اشنا شدم که هرکدوم از یک شهر دیگه برای تحصیل به پاریس اومدن و حالا اونا بامن در یک خونه مجردی زندگی می کنن.

من یه ماشین شورلت مالیبو قرمز دارم ولی هر چهار تامون ازش استفاده می کنیم.من الان 18 سالمه و امروز روز اول دانشگاهمه

خلاصه همه اماده شدن و ساعت 7:45از خونه خارج شدیم وپیش به سوی دانشگاه